داستان های واقعی و عبرت انگیز

ساخت وبلاگ

مهربانم این بار،
یاد قلبت باشد،
یک نفر هست که با تو، به خداوند جهان نزدیک است
و به یادت، هر صبح ، گونه سبز اقاقی ها را از ته قلب و دلش می بوسد
و دعا می کند این بار که تو
با دلی سبز و پر از آرامش، راهی خانه خورشید شوی
و پر از عاطفه و عشق و امید
به شب معجزه و آبی فردا برسی.... داستان های واقعی و عبرت انگیز...
ما را در سایت داستان های واقعی و عبرت انگیز دنبال می کنید

برچسب : کوچه, نویسنده : story-shorto بازدید : 176 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 22:13

من دکتر س.ص متخصص اطفال هستم... سال ها قبل چکی از بانک نقد کردم و بیرون آمدم، کنار بانک دستفروشی بساط باطری، ساعت، فیلم و اجناس دیگری پهن کرده بود.دیدم مقداری هم سکه دو ریالی در بساطش ریخته است... آن زمان تلفن های عمومی با سکه های دو ریالی کار می کردند؛ جلو رفتم یک تومان به او دادم و گفتم دو ریالی بده... او با خوشرویی پولم را با دو سکه بهم پس داد و گفت : این ها صلواتی است!!! گفتم : یعنی چه؟ گفت داستان های واقعی و عبرت انگیز...
ما را در سایت داستان های واقعی و عبرت انگیز دنبال می کنید

برچسب : راستى,سوال,چیست؟, نویسنده : story-shorto بازدید : 171 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 22:13